پیام آذری
پول می‌گیرم فاتحه می‌خوانم
شنبه 29 دی 1397 - 11:58:30 AM
مهر
پیام آذری- زن‌ها شیون سر می‌دهند، مردها هیچ، مردها نگاه. طوفانی که از شرق می‌وزد و با خود مشت‌ها خاک می‌آورد، دستان همه را به چشمان‌شان می‌برد، چه آن‌ها که گریه می‌کنند، چه آن‌ها که نگاه.

گورستان در ازدحام چادرهای سیاه، صبح پنجشنبه‌اش را می‌گذراند. اما باد شدید شبیه به طوفان، اجازه نمی‌دهد سیاهی، تنهارنگ حاکم بر گورستان باشد، هرکس در گوشه‌ای با دستش تلاش می‌کند گرد و خاک لباسش را بگیرد.

مرده حالا زیر خاک است. از فریادها و ناله‌هایی که زن‌ها سر می‌دهند می‌شود فهمید او که چند لحظه پیش به خاک سپرده شده، یک مادر بود. فرزندان ریش‌سفید و گیس‌سفیدش نشان می‌دهند که مادر خفته در خاک، پیر بوده.

مادررر... مادر... ر. ببین دوباره بچه‌هایت دور هم جمع شده‌اند مادررر... چرا رفتی... ببین نوه‌هایت هم آمده‌اند، محمدامین بیا مادربزرگت را ببین چه آرام خوابیده، ای وایییی ... این را زنی می‌گوید که دستش را مدام بر سینه‌اش می‌کوبد. و محمدامینی 4-5ساله که با بچه‌های دیگر این‌ور و آن‌ور می‌دود.

یکی از ریش‌سفیدها از آن‌طرف معرکه با صدای بلند مردم را به قرائت فاتحه دعوت می‌کند: رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات. برای چند لحظه گریه و شیون‌های کش‌دار، جایشان را به پچ پچ می‌دهند.

مردی قرآن به‌دست در همین‌حال به جمع اضافه می‌شود. مردی سرتاپا سیاه. اما لباس‌های مشکی که بر تن کرده، رنگ خود را باخته‌اند، پیراهن پر از چروک است، کاپشنش پر از جای نخ و سوزن و بخیه. ریش سفید نامرتبی دارد و کلاهی که کچلی‌اش را پوشانده است. کفش‌هایش پر از خاک است. البته خاکی از طوفان‌های امروز، دیروز و روزهای گذشته.

مردها را کنار می‌زند، چندنفر از زن‌هایی که سرقبر نشسته‌اند بعد از خواندن فاتحه از جایشان بلند می‌شوند و آن مرد بی‌آنکه چیزی بگوید یا به اطرافش نگاهی بیندازد، می‌نشیند. انگشتش را می‌گذارد روی پارچه سیاهی که روی خاک کشیده‌اند و شروع می‌کند به خواندن فاتحه، کمی بلندتر و رساتر از دیگران.

نگاه‌های بهت‌زده نشان می‌دهند او برای جمع غریبه است، اما در عین حال کسی برای شناختنش رغبتی نشان نمی‌دهد. فاتحه‌اش که تمام می‌شود هم به روبه‌رویش و هم به پشت سرش برمی‌گردد و با صدای بلند می‌گوید: خداوند متعال رحمت کند ... مردهای صاحب‌عزا سرشان را به نشانه تشکر تکان می‌دهند.

قرآنی که در دست دارد را می‌گشاید، سوره‌ای کوتاه انتخاب می‌کند و می‌خواند. صدای خنده بچه‌ها بلند می‌شود، گویا آن‌طرف‌تر تجمع مورچه‌ها توجه بچه‌ها را جلب کرده است. چندنفر از جوانان به قصد ساکت‌کردن بچه‌ها از جمع بیرون می‌روند. صدای خنده‌ها می‌خوابد و باز سکوتی غم‌بار حاکم می‌شود.

قرآن را می‌بندد، دوباره می‌گوید: خدا بیامرزد. می‌ایستد و منتظر می‌ماند. یکی از مردها که گویی از پسران مرحومه است، دست به جیبش می‌کند، پول‌هایش را درمی‌آورد، چندبار اسکناس‌ها را جابه‌جا می‌کند. به بغلی‌اش می‌گوید: رضا 5تومانی داری؟ رضا دستش را به جیبش می‌برد و 5تومانی را به او می‌دهد: بفرما عموجان.

عمو هم پول را به مرد فاتحه‌خوان می‌دهد، او می‌گیرد، تشکر می‌کند و می‌رود. می‌رود چندمتر آن‌طرف‌تر، سراغ داستانی دیگر که شاید چندلحظه پیش دفن شده باشد.

اسمش غلام است. هرچند هیچ ربطی ندارد اما اهالی گورستان وادی رحمت، او را قلی صدا می‌کنند. شاید هیچ‌وقت لازم نبوده صدایش بزنند اما حداقل با این نام می‌شناسندش.

خودش می‌گوید چندسال است که زندگی‌اش را با فاتحه می‌چرخاند. کارش خواندن فاتحه و قرآن است. درآمدی دارد که کفاف یک خانواده 4نفری را می‌دهد، نمی‌گوید دقیقا چند اما می‌گوید پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها بیش‌تر کاسب می‌شود تا روزهای دیگر.

او البته تنها نیست، از گفته‌هایش می‌توان فهمید که در چندسال اخیر تعداد فاتحه‌خوان‌ها افزایش پیدا کرده است. به‌طوری که بعضا می‌رود سر قبری می‌نشیند که یکی از رقبا یا همکارانش هم آنجا نشسته است.

محمدعلی از همکاران جوانش است. کارگر است اما نمی‌گوید کجا و چطور: با درآمدم نمی‌توانم خرج زندگی‌ام را دربیاورم. مجبورم به کارهای غیررسمی روی بیاورم.

محمدعلی می‌گوید یک‌بار برای دفن یکی از بستگانش به گورستان آمده بودند و همانجا با این‌کار مواجه شده است. حوالی اتوبان خانه‌ای دارند که به قول خودش آن هم غیررسمی است.

قلی و محمدعلی با همه پیچ و خم گورستان آشنا هستند. آن‌ها تقریبا هر هفته در 10ها مراسم تشییع جنازه و دفن و کفن و... حاضر می‌شوند. آن‌ها هرهفته مرگ را با چشم خودشان می‌بینند.

قلی قسم می‌خورد که تابحال از هیچ‌مرگی به‌خاطر اینکه برایش 5هزار تومان سود داشته باشد خوشحال نشده است.

فاتحه‌خوانی یکی از رسوم و اعتقادات مسلمانان است؛ اصطلاحی است که به عمل خواندن قرآن یا دعایی خیر برای روح مرده اطلاق می‌شود. این کار ممکن است در مجلس سوگواری، زیارت مرده یا هر جایی دیگر صورت بگیرد.

فاتحه خوانی معمولاً با خواندن سوره فاتحه الکتاب است اما خواندن سوره‌های دیگر از قرآن نیز متداول است. در برخی فرهنگ‌ها برخی برای مرده یا مردگان خود به منظور این که دیگران برای آنان فاتحه بخوانند، خیرات می‌کنند، بدین صورت که با توزیع شیرینی، میوه، خرما، حلوا و نظایر آن از دیگران تقاضای خواندن فاتحه می‌نمایند. البته حالا کم کم پول جای خیرات را گرفته است.

گورستان عجیب سرد است. بخاطر کمبود جا، قبرها را نزدیک هم قرار می‌دهند. از هر چندمتر صدای گریه و زاری برمی‌خیزد. اینجا هرکسی که می‌میرد، برای فاتحه‌خوان‌ها نان می‌شود. آیا این گریه و زاری‌ها برای فاتحه‌خوان‌ها هم غم‌انگیز است؟ خودشان می‌گویند بله.


http://www.Azari-Online.ir/fa/News/119218/پول-می‌گیرم-فاتحه-می‌خوانم
بستن   چاپ